روایت طولانیترین شب سال در غربت/ به امید یک خبر خوش از حافظ
تاریخ انتشار: ۳۰ آذر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۰۴۹۰۹۹
آگهی را روی فیس بوک گذاشتم. تمام افرادی که در شهر میشناختم را به event شب یلدا دعوت کردم. نصف شان دانشجو بودند و ما بقی افرادی که طی فعالیتهای متفرقه با ایشان آشنا شدم. از ساعت ۶ عصر تا ۹ شب.
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو-یزدانسلطانپور؛ آگهی را روی فیس بوک گذاشتم. تمام افرادی که در شهر میشناختم را به event شب یلدا دعوت کردم.بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
استامبولی پلو برای سه نفر حداکثر چهار نفر کافی بود اگر میخواستند سیر از همین یک غذا بخورند. در حالی که هر کس دو قاشق در بشقابش میکشید تا طعم آن را امتحان کند. اگر خوششان میآمد دوباره به سراغش میآمدند. Angelo ذائقه اش به من نزدیک است. او برگشت به سراغ استامبولی پلو و یک بشقاب پر ازش کشید. به هیکلش نمیخورد این طور اشتها داشته باشد، ولی به اندازه سه نفر غذا میخورد. عوضش Maria، معلم زبان فاطمه از هر غذا یک قاشق خورد و تا آخر شب مدام تعریف کرد. تغذیه زنان همچنان برای من یک شگفتی است. در یک برهه از زندگی شان آنقدر در خوردن زیاده روی میکنند که بعد از آن هر چقدر خوردن شان را محدود کنند به وضعیت بدنی دلخواه نمیرسند. شاید خودشان هم میدانند که قرار نیست به حالت دلخواه برسند و این بازی را راه انداخته اند که سرگرمی در زندگی داشته باشند، دلیلی برای ادامه دادن. هر کس آن مسیری که گمان میکند درست است را پیش میگیرد. مثلاً رژیم غذایی که دادا دنبال میکند به او اجازه مصرف هیچ یک از غذاهای شام را نمیداد. نه تنها از خوردن گوشت و تخم مرغ پرهیز میکند بلکه پیاز و سیر، شکلات، قهوه و چای هم مصرف نمیکند. اینها را همان شب برایم توضیح داد. از کشک بادمجان و کوکو سبزی برای دوستانی که رژیم گیاه خواری را دنبال میکنند آماده کرده بودیم که گمان میکردیم شامل او هم میشود. در هر صورت انتظار غذا را نداشت. فندق شکن را دستش گرفت و گردو، بادام و فندق میشکند و میخورد. پرتقال و نارنگی خوردنش با لباس سر تا پا نارنجی که پوشیده بود به چشم نمیآمد. این یونیفورمی بود که همهی داداها در سراسر دنیا میپوشند. "دادا" عنوانی است که به افرادی که به سطحی از درک در مرام "تانترا" رسیدند خطاب میشود. معنی لغوی آن "برادر" است. اسمی که والدینش بر او گذاشتن را یادم نیست، یک اسم هندی هم که از طرف پدر روحانی شان به آنها اعطا شد را هم هیچ وقت یاد نگرفتم. پس همان دادا صدایش میکردم. مرکز یوگایی را در مرکز شهر مدیریت میکرد. اسم باشگاه "تانترا یوگا" بود. یعنی رها شدن از تاریکی. آخر یکی از جلسات یوگا خودش برایم توضیح داد. به او گفته بودم که در فرهنگ ایرانی آغاز بلند شدن روز را جشن میگیریم و از همان لحظه برای شب یلدا دعوتش کردم.
ماریا دستور پخت هر سه غذا را پرسید. در مورد کشک کنجکاو بود. درحالی که نه تنها برای او بلکه برای هیچ کس دیگری سؤال پیش نیامده بود که در شب چله بادمجان از کجا میآید؟! هرچند عجیبتر از دیدن هندوانه که نیست. هر شب یلدا این سؤال برایم تکرار میشود: «هندوانه چطور وارد فرهنگ شب یلدا شد؟» در مورد ماهی قرمز و تخم مرغ رنگی در سفره نوروز فرضیههایی هست. این که یکی از سال نوی چینی و دیگری از عید پاک مسیحیان با فرهنگ ایرانی ترکیب شد. اعتقاد راسخ مردم به تهیه هندوانه این سؤال را برایم پررنگتر میکند. علاقه شان به شکستن هندوانه در زمستان بی رنگ شاید ریشه در رنگ شادش داشته باشد، یا شاید هم آن هندوانه نوید تابستانی با روزهای بلند را میدهد که میوههایی با رنگهای شاد را برای ما مهیا میکند. هرچند رواج فنآوری کشت گلخانهای و آسان شدن حمل و نقل شگفتیهای این چنین را از انسان امروزی دور کرده است. دیگر دیدن توت فرنگی و هندوانه در چله زمستان کسی را شگفت زده نمیکند. چه بسا از بی حال بودن گوجه و بادمجانها در زمستان به میوه فروش شکایت کنند! تغییر فصلها به چشم اهالی شهرها محدود به شرایط آب و هوایی شده. آیا خبر بلند شدن روزها برای یک شهروند امروزی همان قدر خوشآیند است که برای یک شهروند صدههای قبل؟ دیگر به طبیعت وابسته نیستیم که از دگرگون شدن آن ما هم دگرگون شویم، به نظام اقتصادی مان وابسته هستیم چرا که اوست که در هایپرمارکتها غذای ما را تهیه میکند، دیگر برای گرم شدن به درختان نیازی نداریم، سیستم گاز شهری ما را از سرما در امان میدارد. ارزش روشنایی که خورشید در اختیار ما میگذارد نزد شهروند امروزی کاهش یافته است. مثل بچهی لوسی که هرچه هوس کند برایش مهیا میکنند. شهروندان مدام به سراغ شگفتیهای جدید میروند. لذتهای سادهای که در تغییر فصل بود از بین رفت. اگر میتوانستند بر روی کل شهر پوششی میکشیدند تا برای ما هم مثل گوجههای گلخانهای شرایطی مساعدی مهیا کنند تا کارایی مان در زمستان کاهش نیابد.
صبحهای سرد و تاریک زمستان میلی به خروج از رخت خواب و حضور سر کلاس درس ندارم. این بی میلی را در دیگر دانشجویان هم میبینم. همه منتظر تعطیلات نوئل اند. از ۲۵ دسامبر تا ششم ژانویه مراکز آموزشی تعطیلند. به روایت کلیسای کاتولیک ۲۵ م. روز تولد مسیح است و به روایت مسیحیان ارتودکس ششم ژانویه مسیح بهدنیا آمد. در هر صورت این ۱۲ روز دانشگاهها تعطیلند. از آنجایی که ۵۰۰ سال بعد از مسیح محاسباتی برای تعیین تاریخ تولدش صورت گرفت، خود کاتولیکها اعتقاد دارند که این یک تاریخ حدسی است و در سال تولدش هنوز شک است چه برسد به روزش. بسیاری اعتقاد دارند که روز اعلام شده توسط کلیسا هم زمان با انقلاب زمستانی Winter Solstice است که رومیها جشن میگرفتند. این جشن قبلتر از دین مسیحیت در بین مردم رواج داشته و بعدها کلیسا به آن رنگ و روی مذهبی داد. معادل آن، آیین میترایی نزد ایرانیان است که با بلند شدن روز و برای به استقبال روشنایی رفتن جشن گرفته میشود. مسیحیان ارتدکس در ارمنستان، روسیه، اروپای شرقی، بالکان و اتیوپی، خبر تولد مسیح که توسط سه مغ پارسی اعلام شد را جشن میگیرند. این واقعه را منتسب به ششم ژانویه میدانند. نام آنها کاسپر، پالتازار و ملیکور بود. آنها پیام روشنایی را آوردند. ولی ظاهراً این سه نفر به درد بازار نظام سرمایه داری نمیخوردند چرا که انتهای تعطیلات سر و کله شان پیدا شده است نه مثل بابانویل روز عید. بازار به شخصیتی نیاز دارد که مردم را حسابی قبل از تعطیلات به خرید تشویق کند. Saint Nicholas یک ماه قبل، یعنی در ششم دسامبر، در آلمان جشن گرفته میشود. این سانتا به بچههایی که آن سال را خوب رفتار کردند هدیه میدهد. هدیه دادن خوب است، بازار را از رکود در میآورد. دیگر این کلیسا نیست که به نامگذاری روزهای سال به اسم سانتاها علاقه دارد، این بازار است که بر آن تأکید دارد. Saint Valentin، روز مادر، روز پدر، جشن تولد و... اهمیتی ندارد کادوها مورد استفاده قرار نگیرند، تولید مهم است. Salvo یکی دیگر از مهمانهای شب یلدا تلاش میکند بدون تبادل پول زندگی کند. عمده محصولاتی که مصرف میکند را در مزرعه ش. کشت میکند. مازاد مصرف خود را به همسایگان هدیه میدهد. آنها هم در جواب لطفش محصولات و یا خدماتی به او میدهند. دفعه قبل که به مزرعه ش. رفتم پسته، عناب و گل گاوزبان برایش بردم. شب یلدا برایمان پرتقال، نارنگی و کدو آورد. این میوهها را م. به ظرف میوه موجود بر روی میز اضافه کردم. در آگهی event شب یلدا علاوه بر خوردن خواندن شعر ایرانی هم ذکر شده بود. آنجلو پیشتر از همه داوطلب شد تا برگهای از دیوان حافظ انتخاب کند. دانشجوی سال سوم رشته پرستاری بود. قصد داشت بعد از فارغ التحصیلی به انگلستان برود. تعداد پرستاران در آن کشور کفاف جمعیت پیر این کشور را نمیدهد. خبر خروج انگلستان از اتحادیه اروپا پکرش کرده بود. شاید منتظر بود که از طرف حافظ خبری از فردایش بشنود. فردایی روشن تر.
منبع: خبرگزاری دانشجو
کلیدواژه: روایت دانشجویی شب یلدا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت snn.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری دانشجو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۰۴۹۰۹۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تفال به حافظ چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳؛ آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است...
فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است
تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقهای در ذکر یارب یارب است
کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف
صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است
شهسوار من که مه آیینه دار روی اوست
تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است
عکس خوی بر عارضش بین کآفتاب گرم رو
در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است
من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می
زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است
اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین
با سلیمان، چون برانم من که مورم مرکب است
آن که ناوک بر دل من زیر چشمی میزند
قوت جان حافظش در خنده زیر لب است
آب حیوانش ز منقار بلاغت میچکد
زاغ کلک من به نام ایزد چه عالی مشرب است
شرح لغت: کم رسد:هرگز نرسد/عارض: رخسار /ناوک: تیر کوچک.
تفسیر عرفانی:۱- حضرت حافظ در بیت چهارم میفرماید:
* یار من که سوار بر گزیده مرکب سخن و ناز میباشد و ماه تابان منصب آینه داری در خدمت اوست، تاج زرین مهر با همه بلندی، مقام غبار نعل اسب وی به شمار میآید.
مرحبا بر شما که چنین محاسنی داری. پس انسانی موفق، با اراده، صمیمی و مهربان هستی، اما متاسفانه این زیبایی ها، به علاوه زیبایی جمال، موجب غرور شما شده است. در حالیکه شاخ درخت هر چه پربارتر شود، افتادهتر میباشد.
۲- بسیار فال خوبی است. ستاره سعد در برج ثور (اردیبهشت) قرار دارد و به مرادت حتما میرسی و جای نگرانی نیست.
۳- آینده در دستان توانای شماست و موفقیت در چند قدمی به شما چشمک میزند، موفق باشید.
تعبیر غزل:به زودی برای تو فرصتی مساعد فراهم میگردد. بخت به تو روی کرده و زمان کامیابی فرا رسیده است. برای رسیدن به مقصود خود از توسل به خدا و تاثیر دعا غافل مشو. گرچه امکانات فعلی تو محدود است، ولی میتوانی با استفاده از تواناییهایی که در وجود تو نهفته است به کامیابی برسی، دست از تلاش بر ندار و از سرزنشها مرنج که خدا با توست.